تئاتر "هرکس یا روز میمیرد یا شب، من شبانهروز" را دیدم.آدمها را دیدم.تاریکی را دیدم.اگر آدمها نبودند میتوانستم ، پتانسیلش را داشتم که گریه کنم.اما آنها بودند و من تماما از اول تا آخر این یک ساعت و نیمه را بعض کردم.من امشب از دیدن آن صحنه لذت نبردم بلکه یک عالمه غصهی جدید و قدیمی توی دلم ریخته شد.سرم پر از وزنههای سنگین است و دلم ترسیده است.آقای جیم !اگر اینجا را میخوانی من را ببخش بخاطر ندیدن و نیامدن به تئاترت.حالا فهمیدهام که من ظرفیت این حجم از احساسات را ندارم.همان بهتر که نیامدم.
یک ,دلم ,آدمها ,جیم ,آقای ,قدیمی ,را دیدم ,است آقای ,ترسیده است ,دلم ترسیده ,است و
درباره این سایت