محل تبلیغات شما

لئوی عزیز

ظاهرا خوبم اما خودم بهتر از هرکسی می‌دانم که چقدر درونم خوب نیست.با کوچک‌ترین حرفی می‌توانم ناراحت شوم و دلم بشکند.وقتی اینقدر زیاد بی‌دفاع می‌شوم ، یعنی مدت زمان زیادی را خواسته‌ام قوی باشم و حالا دیگر بدنم نمی‌کشد.خسته‌ام و این روزهایی که دوستشان ندارم زود نمی‌گذرند.همه‌ی آدم‌ها دارند به نحوی به من آسیب می‌رسانند.آنقدر خوب نیستم که تا از کلاس آمدم ، خوابیدم که ذهنم آرام شود؛ اما نشد.یک چیز سنگینی روی قلبم است لئو.یک چیز سیاهی توی ذهنم است و یک دنیا گریه توی چشم‌هایم موج می‌زند.

 

امی در یک مود بد

مونـولـوگ های بی سـروتـه

سی‌صد و نود و سومین نامه

سی‌صد و نود و دومین نامه

یک ,توی ,، ,ذهنم ,خوابیدم ,شود؛ ,یک چیز ,ذهنم آرام ,آرام شود؛ ,که ذهنم ,، خوابیدم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش خبرنگاری