محل تبلیغات شما

لئوی عزیز

امتحان دیروزم را با موفقیت دادم.حالا با خیال راحت‌تری می‌توانم به بقیه‌ی زندگی برسم.برف می‌بارد و من به این فکر می‌کنم یعنی میشود ، یعنی امکان دارد که بر خلاف تعبیر خواب برف ، در بیداری نشانه‌ی خوبی باشد؟این دانه‌های سفید و کوچک باید نشانه‌های خوبی باشند که از آسمان ، از آن بالاها که نزدیک‌تر است به خدا ، دارد پایین می‌آید.لئو من خیلی وقت بود که یادم رفته بود چطور باید قوی باشم و قوی بودنم را به بقیه نشان بدهم.توی این مدت ، من تنها برای خودم قوی بوده‌ام ، نیازی نبود کسی بفهمد چطور دارد همه‌چیز بر من می‌گذرد.اما حالا باید محکم‌تر از همیشه باشم.بخاطر میم که نمیدانم توی دلش چه دارد می‌گذرد.یا بخاطر مامان و بابا که میفهمم که چه مقدار نگرانی را دارند پشت رفتار عادیشان مخفی می‌کنند.باید قوی باشم حتا اگر شب‌ها دیگر هیچ رویایی به جز خوب شدن میم نداشته باشم.که غصه آنقدر به من نزدیک باشد که در کسری از ثانیه بتوانم خنده‌ام را به گریه تبدیل کنم.میم خوب می‌شود من می‌دانم.مثل بابا که بعد از تصادف خوب شد.مثل خودم که خوب شدم.اما زمان می‌برد.لئو هروقت زمانش تمام شد و میم صحیح و سالم شد، برایت مینویسم توی این روزها و شب‌هایی که گذشت من چقدر پیر شده‌ام.برایت می‌نویسم که یک کوه سنگین است ، غصه‌ی خانواده را خوردن.آنقدر سنگین که نفست را بند می‌آورد و تو بعضی روزها را اصلا، بی‌آنکه بفهمی ، بی‌نفس و بی‌هوا زندگی میکنی‌.آن موقع حتما برایت می‌گویم که فهمیده‌ام که بزرگ‌ترین کلمه‌ی دنیا چه چیزی می‌تواند باشد؛امید.

 

امی در روزهای تاریک و سرد 

مونـولـوگ های بی سـروتـه

سی‌صد و نود و سومین نامه

سی‌صد و نود و دومین نامه

، ,قوی ,میم ,برایت ,توی ,چطور ,بابا که ,باید قوی ,قوی باشم ,را به ,توی این

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی محمد بهمن بیگی شیراز